امیرعلی نوراله زاده امیرعلی نوراله زاده، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

امیرعلی پسر بهاری

این روزها

مي توان در قاب خيس پنجره چك چك آواز باران را شنيد مي توان دلتنگي يك ابر را در بلور قطره ها بر شيشه ديد مي توان لبريز شد از قطره ها مهربان و بي ريا و ساده بود مي توان با واژه هاي تازه تر مثل ابري شعر باران را سرود مي توان در زير باران گام زد لحظه هاي تازه اي آغاز كرد پاك شد در چشمه هاي آسمان زير باران تا خدا پرواز كرد. شکر خدا از این همه قطرات بارون.از این همه بارش و از این همه نعمت.شکر که این هوا خیلی دل انگیزه. این روزها به یاد گرفتن لغات انگلیسی خیلی علاقه نشون میدی.چند تا لغت مامان شهلا باهات تکرار کرد که خوب یاد گرفتی و همش میگی بازم بهم بگو و خوشت میاد.ویدئو های انگلیسی هم همچنان میگ...
24 آبان 1391

بدو کتاب (1)

عزیزم یه سری کتاب برات خریدم که عکساشونو میذارم. انتشارات قدیانی.اینو بابابزرگ برات خریده.شعراش خیلی قشنگه و جذاب برای گروه سنی الف.ب.ج. عکساس بزرگه و خیلی دوسش داری مخصوصا کامیون و اتوبوس و موتورش رو. بقیه در ادامه................ 7 تا کتاب بالا از سری کتابهای بنفشه انتشارات قدیانی هست.   کتابهای فندق نشر افق.   انتشارات مبتکران که برای هر سنی 10 جلد داره و خیلی کاربردیه. ...
14 آبان 1391

یه عالمه تاخیر یه عالمه خبر

  "عید غدیره        مولا علی امیره" اول از همه عید همگیتون مبارک.پسر عزیزم عید تو هم مبارک.تو که هم اسم امام اولمون هستی و واقعا هیچ اسمی به زیبایی اسم "علی" سراغ ندارم.ببخشید که این مدت نتونستم برات بنویسم.تقریبا 1 ماه میشه که کامپیوترمون خرابه و درست نشده و الان هم دارم خونه مامان شهلا برات مینویسم.از دوستای گلمون هم ممنونم که در نبود ما به ما سر میزدن و جویای احوالمون بودن. خبرهای زیادی دارم برات که از آخر شروع میکنم. از دیروز بگم که جشن نامزدی خاله مرضیه بود و خیلی خوش گذشت و باعث شد فامیلها دور هم جمع بشیم و همدیگه رو ببینیم. بقیه در ادامه......... از سه شنبه ای که گذشت و یه قر...
13 آبان 1391

ملاقات بچه های بهاری

سه شنبه هفته گذشته ملاقاتی داشتیم از نوع نی نی سایتی با بچه های بهاری و مامانای مهربونشون منزل هدی جون  و پسر ماهش مبین رفتیم که همیشه برای این برنامه ها اول از همه است.آفرین کیف کردم هدی.دستت درد نکنه دوست خوبم. هم برای بچه ها خوب بود و هم برای ما مامانها.کوچولوها که کلی نای نای کردن و خوشحالی.کلی با اسباب بازیهای مبین بازی کردن و همینطور امیرعلی که کلا همه چیو مال خودش میدونست.تاب بازی کردید و ماشین سواری و خیلی فضای شادی داشت اونجا. بقیه عکسها ادامه مطلب...   ایشون مبین خان که واااای قربون آرامشش بشم. یسنا تپلی که خیلی قشنگ بازی میکرد. باران خانوم نمکی که خیلی مستقل بود و به هر نحوی خودشو سرگرم میک...
13 آبان 1391
1